کفش‌های تا به تا

ساخت وبلاگ
چادر خاکی نشان مادری زینب استارث زهرا صورت نیلوفری زینب است خط فکرم بر گرفته از دمشق و کربلاستهرچه دارم از دعای مادری زینب است پیکرم صحرای تربت، در رگم آب فراتاین یکی از راه شیعه پروری زینب است من کیم تا دم زنم از عمه سادات چونذات الله الصمد خود مشتری زینب است کشتی ارباب با دستان زهرا می رودلنگر کشتی نخی از روسری زینب است علم او از بس که از حد تصور خارج استحضرت جبریل هم پا منبری زینب است بیمه کردم قلب بیمارم به اشک روضه هاخوش به حال آن کسی که بستری زینب است قلب ما سنگ است و با گریه طلایی میشودمجلس روضه محل زرگری زینب است رنگ خاکستر برای ما گریز پر غمی ستغیرت ما معجر خاکستری زینب است با تمام این مصیبتها چه زیبا گفته است" ما رایت الا جمیلا " برتری زینب است شاه افتاد از فرس، رخداده در مجلس، ولیمات کردن شیوه افشاگری زینب است لال شد عالم در آن وقتی که گفتی اُسکُتواهل عالم این صدای حیدری زینب است امیرحسام یوسفی کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 20:54

باد آمد سحاب را گم کرداشک از دیده خواب را گم کرد رفت از دست در افق امیدتشنه کامی سراب را گم کرد در ستیغ و محاق نیزه و تیرشمس حق ماهتاب را گم کرد خضر عشاق گرم دیدن بودسیل اشک آمد آب را گم کرد علی اکبر که بر زمین افتادآسمان آفتاب را گم کرد آنچنان زخم روی زخم آمدکه عدو هم حساب را گم کرد خواست تا خیمه پر کشد اماشیر زخمی عقاب را گم کرد پدر آمد به یاریش برودمن بمیرم رکاب را گم کرد پسر بوتراب بین ترابنوه ی بوتراب را گم کرد جلد قرآن خویش پیدا کردبرگه های کتاب را گم کرد حسن لطفی کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 257 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 20:54

آن مرد رفت و ماند کلامش؛«ما ملّتِ امام حسینیم»اما، یکی از آینه پرسید:«ما ملّتِ کدام حسینیم؟» او با ستم، کنار نیامدبا جهل، سازگار نیامدبی‌خود به کارزار نیامدما ملّتِ کدام حسینیم؟ فرمود: «این که شیوۀ دین نیستای قوم! دینِ جدّ من این نیست!دین با دروغ و حیله، عجین نیست»ما ملّتِ کدام حسینیم؟ فرمود: «اهلِ دین به زبانیددنیاپرست کیست؟ همانیددردا! شما حرام‌خورانید»ما ملّتِ کدام حسینیم؟ فرمود: «اگرچه اهلِ ریاییدهرچند دشمنانِ خداییدتا وقت هست سوی من آیید!»ما ملّتِ کدام حسینیم؟ فرمود آن بهارِ یتیمان:«جز مِهر، چیست معنیِ ایمان؟»او بود از تبارِ کریمانما ملّتِ کدام حسینیم؟ او دستگیرِ کارگران بودپیگیرِ وضعِ کولبران بودپشت و پناهِ دربه‌دران بودما ملّتِ کدام حسینیم؟ او دم به دم، شعار نمی‌داددر مسندش قرار نمی‌داد-هرکس که دل به کار نمی‌دادما ملّتِ کدام حسینیم؟ او خارِ چشمِ راهزنان بودمغضوبِ اختلاس‌کُنان بودحیدر چگونه بود؟ چنان بودما ملّتِ کدام حسینیم؟ او بود هم‌نشینِ ندارانیارِ تمامِ بی‌کس‌وکارانبارانِ مهربانِ بهاران...ما ملّتِ کدام حسینیم؟ او شیرِ روز و عابدِ شب بودپاکیزه‌خویِ پاک‌نسب بودتمثالِ بی‌مثالِ ادب بودما ملّتِ کدام حسینیم؟ آن مردِ حق، علیهِ ضلالت...آن نور، در برابرِ ظلمت...جان داد و تن نداد به ذلّتما ملّتِ کدام حسینیم؟ او «کُشتۀ فتاده به هامون»او «صیدِ دست‌وپازده در خون»ما کیستیم؟ عشقِ تریبون!ما ملّتِ کدام حسینیم؟ ما کیستیم؟ اهلِ تظاهرما کیستیم؟ مستِ تبخترما نیستیم مردِ تدبّرما ملّتِ کدام حسینیم؟ ما غافل از مسیر و مرامشبی‌بهره از پیامِ کلامشتنها دکان زدیم به نامشما ملّتِ کدام حسینیم؟ مجتبی احمدی کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 20:54